پیمان ::
پنج شنبه 86/3/10 ساعت 11:38 عصر
بنام حضرت دوست
گویند که خداوند همیشه با ماست ای غم نکند خدا تو باشی!
امروز دلم خیلی گرفته و میخواستم در یه مورد با شما دوستان عزیز مشورت کنم ببینم آیا شما دوستان نظر بهتری دارید یا نه؟
من چند روزیه که عاشق شدم"شاید بگید که چه ربطی به ما داره.اگه این فکر رو میکنید براتون جواب دارم.جوابم هم اینه که من تا به حال نشده بود که درد دلم رو برای کسی فاش کنم ولی حالا ببینید که به کجام رسیده که دوست دارم با شما دوستان مشورت کنم.
من در حال حاضر سربازم ولی نمیدونم چرا عاشق شدم اونم عاشق کسی که کسی فکرش رو هم نمیکنه.
قضیه عاشق شدن ما این بود که من دوران اموزش خدمتم رو تو یزد بودم یه بار خیلی دلم گرفته بود به مادرم زنگ زدم و بگی نگی گریه کردم مادرم خیلی ناراحت شد برگشت بهم گفت که اومدی تهران میخوام برات زن بگیرم.خیلی حول برم داشت اخه تا حالا مادرم از این حرفا نزده بود.خلاصه سرتون رو درد نیارم اومدیم تهران یه چند وقتی گذشت و مادرم دیروز گفت یه دختعر خوب و خانواده دار پیدا کردم اسمش هم .... است.روم نشد به مادرم بگم من هم چند سالی فکرم پیش اون کسی که اون تازه پیداش کرده.خلاصه دو سه روزی که خیلی ذهنم رو مشغول کرده و نمیتونم به کسی بازگو کنم.فقط میخواستم ببینم اگه شما دوستان اگه میشه راهنما ایم کنید.
پیمان
نوشته های دیگران()